آينه ي چشمت

از همين نگاه پيچيده به چار چوب پنجره تا غروبي كه شبنم شده
به شيشه ي چشمانم....
نام كوچك تورا نقاشي ميكنم.... وبه چاه گريه مي اندازم
كار خدا را چه ديده اي؟!
شايد پيدا شدم در آينه ي چشمت...
روزي كه دگر نيستم...
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۲ ساعت 21:58 توسط بهانه...
|
من 




